جدول جو
جدول جو

معنی داغ گازر - جستجوی لغت در جدول جو

داغ گازر
(غِ زَ)
داغ گازران. داغ قصار. رجوع به داغ گازران شود:
آلایش خون لشکر چین
با فیض سحاب سیل گستر
از چشمۀ تیغ بندگانش
هرگز نرود چو داغ گازر.
سیف اسفرنگ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داغ دار
تصویر داغ دار
دارای داغ، چیزی که در آن اثر داغ و لکه باشد، کنایه از داغ دیده، مصیبت زده
فرهنگ فارسی عمید
(غِ زَ)
داغ گازر. داغ قصار. آنچه بر پارچۀ نو نشانی نهاده بگازر میدهند که بشستن زایل نشود. (غیاث). نشانی که بر کنار پارچه کنند تا در شستن بدل نشود. (برهان). کنایه از نشانی است که از بلادر در کنار پارچه کنند و بشستن دهند تاغلط نشود. (انجمن آرا). نشانی که در کنار پارچه باشد و از شستن برطرف نشود. (ناظم الاطباء) ، کنایه از داغی است که به هیچ چیز نرود. (برهان). نشان ثابت و تغییرناپذیر. (ناظم الاطباء) :
بر دل من نشان غم مانده چو داغ گازران
تا تو ز نیل رنگ رز بر گل تر نشانگری.
خاقانی.
نماند رنگی چون داغ گازران بر تن
مگر مرا زخم رنگرز برون آورد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
عمل داغ ساز:
گردون که طلسم داغسازی است
با ما بهمان چراغ بازی است،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دی دَ / دِ)
داغ کننده، سازندۀ آلت داغ
لغت نامه دهخدا